سلام جون دلم نمیدونم از کجا شروع کنم از کدوم شیطتنتت بگم.بزار از شیطنت نیم ساعت پیشت بگم وقتی که از خواب بیدار شدی و مشغول بازی بودی منم داشتم رخت خوابت جمع میکردم آخه حدود 3 هفته است که خودم رو تخت میخوابم و شما رو پایین تخت میخوابونم دوست ندارم بیشتر از این وابسته ام بشی کم کم باید مستقل بشی ولی راستش جرات نمیکنم تنها تو اتاق بخوابونمت تصمیم دارم تختت سرهم کنم و امیدوارم باهاش کنار بیای و داخلش بخوابی دوران نوزادیت که زیاد ازش خوشت نمیومد خلاصه امروز صبح رفتی سراغ سطل آشغال اتاق و درش باز کردی به به کاغذ چیزی که صدرا خان عاشقش خلاصه قصد برداشتن کاغذای داخل سطل داشتی که مامان مثل عجل معلق اومد و ازت گرفت.بردمت آشپزخونه و سبد اسباب بازیات ...