صدراصدرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

صدرا نفس مامان و بابا

سلام شیطونک

1392/4/22 13:55
نویسنده : شبنم
180 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل گلکم امشب بعد از مدت ها اومدم تا برات بنویسم.بابایی رفت مسابقه فوتسال(جام رمضان)منم خوابم نبرد آخه دیشب بعد از پروژه سنگین پشه کشون خونه مامان فریده و بیخوابی بعد از آن به جهت خارش های شدید،بعد ظهر حسابی با هم خوابیدیم و الان بیخوابی زده به سرم.راستی دیروز خونه مامان فریده داشت یه اتفاق خطر ناک می افتاد،جونم برات  بگه هر چی به این مامان بزرگت میگم یکم نفت داخل چاه خونتون بریزین تا از شر این سوسکا خلاص بشین،کو گوش شنوامتفکردیروز داشتی طبق معمول هر روز سینه خیز میرفتی تا شایدیه آشغال کوچولو پیدا کنی و نوش جان بکنیشهیپنوتیزمخلاصه تا رفتم آشپزخونه و برگشتم دیدم یه چیز قهوه ای تو دستت و داری تلاش میکنی که حسابی تو دستت جفت و جورش بکنی و بندازیش داخل دهنت اولش فکر کردم پوست گردو اومدم ازت بگیرم که گوشت تنم ریخت،بلهههههههههه آقا سوسک در دست شما جان به جان آفرین تسلیم کرده بود و شما سعی در خوردن آن داشتی،زودی رفتم دستات شستم خدا رو شکر کردم که نخورده بودیش وگرنه در جا سکته کرده بودماوه.مادر جان اخه سوسکم شد غذا هر کی ندونه فکر میکنه من به شما غذا نمیدم. آدم از هر چی بدش میاد سرش میاد من از هر چی جک و جونور متنفرممممممممم شما به مامان فریده بگو یه فکری واسه پشه هاو سوسکای خونش بکنه دیگه، حرف عروسش که گوش نمی کنهقهر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ایمان جون
22 تیر 92 1:31
چه چندش!!!!!!
چی کشیدی مامانی!!!!!!!!
چه تیزی بوده این آقا صدرا,خودمون که میخوایم سوسک بکشیم دو ساعت دنبالش از اینور به اونور میدوییم آخرش فرار میکنه
ماشالا پسر نازی دارین به وب ما هم بیاین خوشحال میشیم.


وای هیچی نگو که خودم گوشت تنم ریخت وای اگه میخورد سکته میکردم