صدراصدرا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

صدرا نفس مامان و بابا

دست دسی

 کامل یاد گرفتی دست دسی کنی خیلی بانمک و سر سنگین اینکار انجام میدی،دست راستت ثابت نگه میداری و با دست چپ میزنی به دست راست. هر سری خواستم ازت عکس بگیرم نشد ،دوربینمم خونه مامان اختر جا مونده ...
30 خرداد 1392

رویش سومین دندان

سلام مامانی میگم چرا اینقدر نق نقو شده بودی،میدونستم از دندونات ولی همش میترسیدم به خاطر حساسیتت باشه.روز سه شنبه دندون سوم(دندون بالایی سمت چپ) هم نمایان شد وقتی داشتم باهات بازی می کردم موقع خندیدنت دیدم.دوست دارم جیگر طلا
30 خرداد 1392

کچل کچل کلاچه روغن کله پاچه

بالاخره بابایی موهات با ماشین کوتاه کرد یه چند وقتی بود می گفت میخوام موهاش کوتاه کنم منم گفته بودم اول باید آتلیه ببرمش بعد اجازه داری موهاش کوتاه کنی تا اینکه دیروز موفق شدیم ببریمت آتلیه،ساعت 11 صبح وقت داد ولی شما اون ساعت رو مود بد اخلاقی بودی،هر جور بود خوابوندیمت و به عکاست زنگ زدم گفتم دیرتر میام خلاصه جونم برات بگه این چند روزی که بجنورد بودیم با نق نقات و گریه هات همه رو زابرا کردی تصمیم گرفتم از این به بعد فقط یه شب بمونم و با بابایی برم، با بابایی هم برگردم.بعد ظهردیروز با خاله مریم برا انتخاب اولیه عکس ها رفتیم آتلیه،عکسات خوب شده بود خصوصا این که دوست داشتم از ژشت معروفت( انگشت اشاره ات میزاری گوشه دهنت)عکس داشته باشم و شما د...
27 خرداد 1392

پسرک شیطون

الان که مشغول وب گردی بودم کلی بهت خندیدم آخه از بس شیطون و ناقلا شدی رفته بودی سراغ کش بدنسازیی بابایی که رو جالباسی آویزونش کرده بودم و حسابی داشتی میکشیدی و غر غر میکردی که بیا بده دستم بازی کنم منم لپ تاپ کذاشتم رو زمین و اومدم سمت شما غافل از اینکه نقشه از پیش طراحی شده بود و میخواستی بیای سراغ لپ تاپ با چنان سرعتی اومدی که به گرد پاهات نرسیدم(سوار روروئک بودی) ...
22 خرداد 1392

اولین باری که به تنهایی و مدت طولانی نشستی

این عکسا مال هفته پیش بود که رفته بودیم خونه مامان اختر و شما برای اولین بار به تنهایی و مدت طولانی نشستی در نهایت از بس که شما تنبل خان تشریف دارین نشستن تبدیل شد به لم دادن ...
22 خرداد 1392

اولین زیارت آقا امام رضا

هفته پیش روز شنبه ساعت 4 بعد ظهر راه افتادیم سمت مشهد هم به قصد زیارت و هم به قصد دیدن خاله زینب(دوست دوران دانشگاه من) که از شیراز اومده بودن مشهد.قربون امام رضا برم که اونقدر کم سعادتیم که دم در خونمون و ما خیلی کم به زیارتشون میریم.بعد از به دنیا اومدنت این اولین باری بود که میرفتی حرم البته وقتی خیلی کوچولو بودی و داخل شکم مامان لونه کرده بودی اومدی زیارت آقا اونموقع 8 هفته بودی اومدیم مشهد برا سوم مهسا جون(دختر خاله من)،خدا رحمتش کنه چه پاک و با دست پر از دنیا رفت روحش قرین رحمت باشه. ...
13 خرداد 1392