صدراصدرا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

صدرا نفس مامان و بابا

جگر گوشه مامان

1393/7/10 22:55
نویسنده : شبنم
413 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام خوشگلم خیلی وقت چیزی برات ننوشتم ببخشید یکم تنبل شدم.البته تابستان امسال خیلی سرمون شلوغ بود یکم تیر عروسی خاله تکتم بود.۴مرداد اسباب کشی کردیم اصلا نفهمیدم ۴ ماه تعطیلات چه جوری گذشت خلاصه الانم مدرسه ها وا شده ولوله برپا شده با حضور بچه ها مدرسه غوغا شده امسال برنامم چهار روزه بستم تا روز های بیشتری رو کنار هم باشیم.جونم برات بگه که الان کامل صحبت میکنی.بعد ازاینکه اومدیم خونه جدید چون پارکینگ نداریم همون ماه اول آقا دزد  ضبط،آچار،باند و.... ماشین دزدید و شما همش بهونه نای نای میگرفتی آخه هر وقت سوار ماشین میشی اول ضبط روشن میکنی و شروع میکنی به تکون دادن دستات وقتی دیدی شیشه ماشین شکسته و از نانا خبری نیست کلی غصه خوردی و هر کیو میدیدی میگفتی آگا دود نا نا بده بابایی که دید شما اینقدر ناراحتی رفت ضبط خرید و به ماشین دزد گیر نصب کرد بماند که شما ریموت زاپاس دزد گیر صاحب شدی و الان ماشینای شما هم دزد گیر دارن. هر وقت بابایی میره تو اتاق و درس میخونه شما هم میری پیشش و یه کتاب بر میداری و میگی دس یعنی درس میخونی.یه روز سوار موتوری که سحر جون بهت کادو داده بود شدی وقتی بابا این صحنه رو دید رفت برات یه اسب پلاستیکی خرید آخه اون موتور که مال سوار شدن نبود مامانی الان عاشق اسبتی باهاش میخوابی دستش میگیری میبریش خیابون خلاصه خیلی دوسش داری.میخواستم برات عکس بزارم ولی چون تبلتم نرم افزاری که حجم عکسا رو کم کنه نداره موکول میشه به بعدا.

  اب=اسب، موتو=موتور

 

گاگگ=قاشق

 

دیک=کیک

 

موتوتی=تخم مرغ

 

دای=چای

 

اند=قند

 

اونه=خونه

 

عیند=عینک

 

آله=خاله

 

من لالالم=من لالا دارم

 

چیز دیگه ای یادم نمیاد ولی کلا حرف زدنت خوبه و خیلی سریع شروع به جمله لندیای طولانی کردی.

 

 

 

خنده

نگران

پسندها (1)

نظرات (1)

می هی
10 مهر 93 22:57