اولین غلت زندگی بدون کمک
امروز بعد از تمیز کردن خونه میخواستیم بریم خونه مامان فریده که شب بابایی از مشهد بیاد و بریم بجنورد، تازه از خواب بیدار شده بودی ،ساکت گذاشتم رو تخت و اومدم سمت دراور که لباسات جمع کنم یه دفه متوجه شدم که داری تلاش میکنی خودت به ساکت برسونی و بدون کمک غلت زدی اما دستت زیر بدنت مونده بود و نمیتونستی آزادش کنی خیلی ذوق کردم و سریع دوربین برداشتم و ازت فیلم گرفتم اینم یه عکس بعد از غلت زدن که در حال تلاش برای برگشتن به پشت هستی.بووووووووسسسسسسس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی